زبان هرزگی و تهدید هرگز ؛ هرگز بیدی نیستم که بلرزم « انسانم آرزوست » چانه هایم به ناحق نمی جنبند حتی پیش از حضور عهدین و شفا و حتی پیش از یادداشت های آتشین پسر دُغدّو آن زمان که گویند عهد الست بود پاره های وجودیم با خدا پیمان بسته اند خدایی که می بخشد و باکی هم ندارد چشم هایم بر بسته بندی های رنگارنگش جولان می دهند بدرود قالب های ساختگی بدرود مذاقم را رسالت ها و آواز های سبز معطر کرده اند و سیمای روانم عجیب با اشک شبنم انس گرفته است و همواره بر بیماری لحظه ها همچون ابر نو بهاری می گرید و قلبم را که مپرس از طنین ربزش پیوند ها پر خون است اما کاهلی را هیچگاه طواف نخواهم کرد بدرود ارث های پراکنده شب بدرود صدای نفسهایم را با تیک تاک ساعت تنظیم کرده ام علیرضا پیری زنده دل صاحب کتاب های شعری 1- دلبرم هامون زاد 2- در چنبری از سراب
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |