سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیمای تردید

 

چه روزی بود

دیروز تبدار و هشیار

آنگاه که

بین رفتن

و فرو رفتن

بین ضبحه و

صبوری

بین فریاد و روشنی

می شنیدم صدای مادری را که

بر از دست دادن همسرش

عرده می کرد سوزناک

اما فرزند او را

به مدارا فرا می خواند

و می گفت

آرام باش مادر

 کتمان کن غمی را

که در سینه داری

بر فتح گذرگاهها

پدرم مرد

صبوری  بایدت

که فردا را

روزی ست ناگزیر

از جنس نور

 و روشنی

رنگ مایه ی شادی هایم مادر

آسان از دست نداده ام

پدرم را که بمانم

همچو چوب و سنگ و خشت

 دستم به اسبش می رسد

با داغی جدید

تیمارش خواهم کرد ز

تا همچون پدر

بر هیأتی از حیات نو

به خیل رزمندگانی

به پیوندم که

هستی در چشم شان

معنایی بس گسترده دارد

علیرضا پیری زنده دل ( هامون زاد ) 

 


نوشته شده در سه شنبه 95/5/12ساعت 2:59 عصر توسط علیرضا زنده دل نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت