سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیمای تردید


 

 

معذورم بدارند

 

یاران نکته سنج  و گرانبها

 

پرنده  شعرهایم بتازگی

 

بدور از صور خیال

 

لباس حس بر تن کرده اند

 

بی پرده بگویم

 

چشمانم پر از سیلاب  عشق و بیداری ست

 

و عطر لغات شعرم را که مپرس

 

نگاهم را

 

اعتمادم را

 

چتر خواهشم را

 

خروش و آرامشم را

 

بر موکب دوشیزگان نشاط

 

به پرواز در آورده است

 

می خواهم پیش از آنکه

 

در خاک غرقه شوم

 

بر فراز شب پلی بسازم

 

تا فرزندان آفتاب

 

بر مسیر همگان

 

پرتو افشانی نمایند

 

بدرود قالب های من در آوردی

 

بدرود

 

در انتهای چهار فصل زندگی ام قرار گرفته ام

 

باقی مانده عمرم را

 

نمی توانم

 

گوش بر اجتماع سوگواران

 

و تجربه های رنگ پریده بسپارم

 

اقلیم نیازم خندیدن گل است

 

و چهچهه بلبل

 

به سرزمین آفتاب گام خواهم نهاد

 

که با نور و گرمیش

 

مفهوم بی ریای رفاقت

 

همه جا چتر خود را گسترانیده است

 

و مرحبا بر هم اکنون

 

چه حال پر شور و سروری

 

به من دست داده است

 

یاس و نگرانی ها

 

آتش گرفته اند

 

انگار

 

و گنج های گم شده پدرانمان

 

همچون کشتی غرق شده

 

از دل دریا سر بر آورده است

 

اما کاش مادر دهر نزاده بود

 

روح سپید تنبلی را

 

هنوز هم عده ای شاعرنما

 

نان به نرخ شب می خورند

 

اما هستند کسانی که

 

لحظه های پر خطر فکر را به جان

 

خریده اند

 

و نمی گذارند بودجه باغ ها

 

صرف چراغانی حفره های حیله گردد

 

و هراز چند گاهی

 

در اجتماع بی مرگان

 

که مرگ شکوفه ها را جشن می گیرند

 

زبان به اعتراف می گشایند

 

اما از خودم بگویم

 

آویزه های مرجان نگاهم

 

در گیر و داری بی گریبان

 

به یافتن گام های گم شذه

 

 همچنان خیره مانده اند

 

و حتی مدار طبعم

 

خدا را هم جوری دیگر می بیند

 

واسطه را شکسته ام

 

و حرف هایم را

 

مستقیما با خدا خواهم گفت

 

و از بهشتی که مرا به زور می برند

 

 به سویش

 

 متنفرم

 

و متنفرم از اینکه

 

 عشق بر فریضه

 

سرخم کرده است

 

علیرضا پیری زنده دل

 

(هامون زاد )





 


نوشته شده در جمعه 95/4/25ساعت 6:14 عصر توسط علیرضا زنده دل نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت